۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

وابستگی های سیاسی ؟ یا گماردن مردان کوچک به منسب های بزرگ ؟

قبلا اینطور میگفتند که در ایران مردان کوچک را بر کارهای بزرگ میگماردند اما مثل اینکه در ده های اخیر اینطور باب شده است که افرادی را بدون در نظر گرفتن حرفه شغلی و تحصیلی و فقط بر اساس نزدیکی به حزب یا شخصی خاص به منسب های بزرگ مملکتی مینشانند که از جمله این افراد میتوان  جناب دکترعلی سعیدلو را نام برد .
ایشان مدرک کارشناسی زمین شناسی دارند و مدرک کارشناسی ارشدشون را از کشور شیطان بزرگ گرفته اند.
محمود احمدی‌نژاد درسال ۱۳۸۴ وی را برای تصدی وزارت نفت به مجلس معرفی کرد که رای اعتماد نگرفت و ایشان به تازگی پس از انحلال سازمان تربیت بدنی به سمت معاونت بین الملل ریاست جمهوری در آمده اند

سوالی که مطرح میشود این است که این فرد آیا واقعا شرایط لازم برای پست هایی که تابه حال به ایشون داده اند داشته اند یا خیر ؟

بعید میدانیم زمین شناسی ارتباطی به معاونت مالی ، شرکت فرش ، تربیت بدنی و در آخر به مسائل بین الملل داشته باشد.

پس باید اکنون از مسئولین مملکتی پرسید  اگر چنین فردی را در پست مناسب با حرفه خود میگذاشتید الان وضع ایران بهتر نبود ؟ و اگر جواب شما مثبت است پس چرا تا به حال دست به کار نشدید ؟

این مطالب مرا به یاد لطیفه تلخ انداخت که میگفت : در ایران نیروهای نظامی ما مشغول کارهای فرهنگی هستند ، نیروهای فرهنگی ما مشغول عملیات سیاسی هستند نیروهای اطلاعاتی کار خبری می کنند ،دیپلماتهای ما کار هنری میکنند هنرمندان ما مبارزه سیاسی می کنند ، دانشگاهیان ما خبرنگاری می کنند ، تروریستها فیلم بازی می کنند ، ناشرین ما خرید و فروش کشتی می کنند ، نیروهای مطبوعاتی ما کارهای اطلاعاتی می کنند تاجرها مشغول امور خیریه هستند و همین طور الخ ...

به نظر میرسد تا وقتی با چنین وضعی رو به رو هستیم مشکلات مملکت حل نخواهد شد .

سمت های ایشون :
1359 : رییس سازمان چای کشور
1361 : معاونت مالی(!) سازمان بازرگانی
همزمان سمت ریاست هیات گزینش مرکزی و رئیس هیات تجدیدنظر بازسازی نیروی انسانی وزارت بازرگانی
1363 : قائم مقام یکی از معاونت‌های  وزارت صنایع و فلزات
1364 : رئیس هیات تجدیدنظر بازسازی نیروی انسانی وزارت معادن و فلزات
1365 : معاونت بازرگانی سازمان صنایع دفاع
1372 :  معاونت صادراتی وزیر بازرگانی و رئیس کل مرکز توسعه صادرات ایران و مسئول هیات‌های رسیدگی به تخلفات نیروی انسانی وزارت بازرگانی
1373 :  رئیس هیات مدیره شرکت فرش (!) ایران و رئیس هیات مدیره صندوق ضمانت صادرات ایران
1382 : مشاور رئیس کل
 دیوان عدالت اداری
1383 : معاون مالی-اداری شهرداری تهران
1384 : معاونت اجرایی رئیس جمهور در
 دولت نهم و سرپرستی نهاد رئیس جمهوری
1388 : رئیس
 سازمان تربیت بدنی
1390 : معاونت بین الملل ریاست جمهوری




۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

دو ساعت در حوزه علمیه


قبل از خواندن متن زیر باید بگویم بنده نه آخوند هستم نه آخوند زاده و نه علاقه ای به آخوند شدن دارم ومیدانم که همین افراد بعلت بعضی تعصب های نابجا در جامعه ما موجب تحجر و عقب ماندگی شدن که شاید علت این امر رو باید در رفتار خود مردم جستجو کرد تا حوزه های علمیه و آخوند های ما .
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که باید این فرهنگ را جا بندازیم که همیشه نباید آن چیزی را که دوست داریم بشنویم ‍، چرا که شاید خواننده وابسته به جریان خاص و نگرش فکری خاصی باشد .
در هر حال من به دور از هرگونه طرفداری و بدون هیچ وابستگی به ارگان ونهاد خاصی آن چیزی را که از زندگی یک طلبه در حوزه علمیه میگذرد بیان میکنم .

تصوری که مردم از حوزه علمیه و روحانیان پیدا کردن مخصوصا در سال های اخیر روند خوبی نداشته و عموم مردم زمانی که یک روحانی رو در جامعه میبینند اینطور برداشت میکنن که موجود بی سوادی رو تماشا میکنند که وارد حوزه شده تا از منافع روحانیت استفاده کنه و روزی هم اگه برایشان امکان داشت مال مردم رو بخوره و چون لباس پیغمبر(!) به تن داره حتی کسی به آنها نگه بالای چشات ابروهه  ؛ هرچند کم هم نیستن افرادی که به این دلیل وارد حوزه میشن اما حقیقت چیز دیگریست ...
دوستی روحانی دارم که در سال پنجم حوزه مشغول به تحصیل است . یه روز به حسب اتفاق کتاب قانونم دستش جا موند و همین باعث شد من رو به حجره اشون دعوت کنه ؛ منم از سر کنجکاوی دعوت دوستم رو قبول کردم و 2 ساعت وارد حوزه علمیه شدم تا ببینم طلبه ها درهمچین محیطی چطور زندگی میکنن و البته چه کارهایی انجام میدن . حتما تصویری که از یک حجره دارین چیزی شبیه یه دالان با در چوبی و پنجره های مشبک و الخ...
اما دقیقا برعکس حجره یه سوئیت با تمام امکاناته که معمولا به 4 الا 5 نفر از طلبه ها میدن که هم محل اسکان اونا تا آخر مدت تحصیله و هم مکانیه برای مباحثه هایی که شاید ساعت ها طول بکشه .
زمانی بود که خانواده های سخت مذهب بچه هاشون رو از کودکی به حوزه های علمیه میفرستادن چون فکر میکردن در این نوع مدرسه ها دست کم خطری برای دین و ایمان بچه ها احساس نمیشه و دقیقا این مقارن با زمانی بود که روحانیت  به پیله تعصب و تحجر پناه برده بود یا اگه بخوام صریح تر بگم کار حوزه های علمیه ملانقطه ای پروردن بود و سواد یه روحانی در این حد بود که بای زینت باید بچسبد یا نه و "واو" معدوله باید حذف شود یا نه ؟ و بطور کل یک روحانی در شک بین دو و سه یا توضیح طهارت و نجاسات مونده بود ؛ خیلی از افراد هم که حتی لباس روحانیت بهشون ارث میرسید و بدون هیچ سوادی ملغب به نام پربرکت (!) روحانی میشدن .
اما در حال حاضر حوزه علمیه هیچ چیز از یه دانشگاه کم نداره و از دورانی که طلبه ها در مکتب به دور هم می نشستن خبری نیست ؛ سر کلاس میرن ، مثل دانشجو ها انترنتی واحد بر میدارن و حتی جالب اینجاست ممکنه درسی را هم بیوفتن از نو بخوان برش دارن ؛ ما شده یه درس رو شبه امتحانی پاس کنیم اما اینا کلا اگه همیشه سرشون تو درس نباشه باید حوزه رو ببوسن بذارن کنار ،
چرا کتاب هایی رو پاس میکنن با قطر چند سانت آن هم به زبان عربی حالا صرف و نحو عربی که جای خود داره و البته زبان انگلیسی هم که مثل همه ی مراکز آموزشی جزو واحد درسی محسوب میشه
نکته دیگه ای که توجه من رو به خودش جلب کرد افرادی بودن که اونجا درس میخوندن ؛ گفتم که خانواده های بچه هاشون رو از کودکی به حوزه میبردن اما  حالا میشه به ندرت افرادی رو زیر سن 18 سال پیدا کرد و البته بودن افرادی که با داشتن لیسانس یا حتی مدرک بالاتر و البته با سن های حدود 25 تا 35 سال وارد حوزه شده بودن .

در خصوص اهداف وارد شدن به حوزه هم صحبت زیاده اما نظر شخصیه من اینه که افراد صرفا جهت چپاول مال ملت و یا آینده شغلی مناسب به حوزه نمیایند
صحبت آخرم در خصوص رفتار و اخلاق این افراده ؛ ما اکثرا آخوند هایی رو دیدم که خیلی کتابی حرف میزدن یا همش سر به زیر در حال ذکر گفتن هستن که میتونم به صراحت بگم اینها همون افرادی هستند که بخواطر آینده شغلی وارد حوزه شدند چرا که معمولا طلبه ها کمتر لباس روحانیت به تن میکنند و شغل اصلی آنها چیز دیگریست و البته از نظر صحبت کردن شاید خیلی شوخ تر از من و شمای نوعی باشند .
با اتمام این متن باز باید متذکر شوم با تمام این پیشرفت ها هنوز سیلی از تحجر در حوزه ها وجود دارد که به این زودی ها از بین نمیرود




آغاز به کار وبلاگ


به نام بزرگ ایزد دادبخش    /      که ما را زهر دانش او داد بخش


درابتدا وظیفه خود میدانم از همه ی کسانی که مرا در ساخت این وبلاگ تشویق کرده اند مخصوصا دوست گرامی ، جناب " دادگوی جوان " کمال تشکر را داشته باشم 
در وبلاگی که مشاهده میفرمایید به طور حتم سعی خواهد شد که حد بی طرفی رعایت شود و به خوانندگان این نوید را خواهم داد که در راستای رسیدن به واقعیت از هیچ کوششی دریغ نکنم . 
در آخر هم از شما خواهشمندم جهت اعتلای هر چه بیشتر این وبلاگ ، ما را از نظرات خود بی نصیب نفرمایید .